معنی نال بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو
نال بزوئن
نعل کردن اسب
ادامه...
نعل کردن اسب
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کپل بزوئن
پرتاب کردن، نوعی معامله و یا اهدای هدیه به عروس یا فردی که بسیار عزیز
ادامه...
پرتاب کردن، نوعی معامله و یا اهدای هدیه به عروس یا فردی که بسیار عزیز
فرهنگ گویش مازندرانی
شاب بزوئن
قدم برداشتن
ادامه...
قدم برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
طناب بزوئن
اندازه گیری مساحت زمین
ادامه...
اندازه گیری مساحت زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
قجل بزوئن
قاچ کردن هندوانه یا خریزه
ادامه...
قاچ کردن هندوانه یا خریزه
فرهنگ گویش مازندرانی
قال بموئن
به تنگ آمدن، بی قراری کردن
ادامه...
به تنگ آمدن، بی قراری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قاپ بزوئن
قاب بزئن
ادامه...
قاب بزئن
فرهنگ گویش مازندرانی
کاب بزوئن
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
ادامه...
حرکت سوار، هنگامی که پاشنه ی پا به شکم اسب بزند دا اسب به
فرهنگ گویش مازندرانی
کتل بزوئن
یاوه گفتن، حرف بیهوده زدن
ادامه...
یاوه گفتن، حرف بیهوده زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
راد بزوئن
صدای تندر، رعد زدن
ادامه...
صدای تندر، رعد زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
کندل بزوئن
تلمبه زدنتلم برای تبدیل ماست به دوغ و کره
ادامه...
تلمبه زدنتلم برای تبدیل ماست به دوغ و کره
فرهنگ گویش مازندرانی
گاز بزوئن
گاز زدن
ادامه...
گاز زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاچ بزوئن
شکافتن، پاره کردن برخی اشیا و اجسام
ادامه...
شکافتن، پاره کردن برخی اشیا و اجسام
فرهنگ گویش مازندرانی
لاج بزوئن
باز کردن تا سر حد امکان، باز گذاشتن
ادامه...
باز کردن تا سر حد امکان، باز گذاشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
لاب بزوئن
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
ادامه...
شکافتن، بریدن، پاره کردن، دو نیم ساختن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناکک بزوئن
هق هق کردن، سکسکه ی پس از گریه، ناز گریه، هق هق کردن، سکسکه ی پس از گریه، ناز گریه
ادامه...
هق هق کردن، سکسکه ی پس از گریه، ناز گریه، هق هق کردن، سکسکه ی پس از گریه، ناز گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
شاش بزوئن
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
ادامه...
شاشیدن، شب ادراری، بید زدن فرش و لباس و چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
دار بزوئن
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
ادامه...
نوعی مجازات، دار زدن، آویزان کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بال بزوئن
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
ادامه...
مرحله ای در نمدبافی که با سعد دست بر آن ضربه زنند، به پرواز
فرهنگ گویش مازندرانی
پاج بزوئن
پاشیده شدن، متلاشی
ادامه...
پاشیده شدن، متلاشی
فرهنگ گویش مازندرانی
خال بزوئن
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
ادامه...
با سرشاخه ی درخت مرز بین مراتع را مشخص کردن، بریدن شاخ و
فرهنگ گویش مازندرانی
دال بزوئن
بخیه زدن، کوک زدن
ادامه...
بخیه زدن، کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
غال بزوئن
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
ادامه...
سر رفتن آب و مایعات در اثر جوشیدن، جوشش چشمه
فرهنگ گویش مازندرانی
گال بزوئن
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
ادامه...
دو پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن و کوک های درشت زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ناک بزوئن
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
ادامه...
مکیدن، نوک زدن ماهی به قلاب، هق هق گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
اسل بزوئن
پهلو به پهلو شدن و معلق زدن حیواناتی چون خوک در باتلاق و
ادامه...
پهلو به پهلو شدن و معلق زدن حیواناتی چون خوک در باتلاق و
فرهنگ گویش مازندرانی
تالی بزوئن
سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن
ادامه...
سرک کشیدن، دزدانه نگاه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حال بموئن
سرکیف آمدن، به هوش آمدن
ادامه...
سرکیف آمدن، به هوش آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تاش بزوئن
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
ادامه...
عملی در شالی کوبی که به واسطه ی آن برنج سفید و شفاف می شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تلا بزوئن
انداختن تیلا به شاخه و کشیدن آن
ادامه...
انداختن تیلا به شاخه و کشیدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
تیل بزوئن
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
ادامه...
گل زدن به تن و خاک به سر ریختن، نوعی نفرین
فرهنگ گویش مازندرانی
چاک بزوئن
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
ادامه...
در رفتن، چاک زدن، دریدن، پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چکل بزوئن
پاشاندن خاک به وسیله ی مرغ ۲جستجو کردن
ادامه...
پاشاندن خاک به وسیله ی مرغ ۲جستجو کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
چغل بزوئن
گشت و گذار
ادامه...
گشت و گذار
فرهنگ گویش مازندرانی
نظر بزوئن
چشم زخم، نظر زدن
ادامه...
چشم زخم، نظر زدن
فرهنگ گویش مازندرانی